خاطرات اولین عکاس و خبرنگار سیستان و بلوچستان از زاهدان قدیم
اولین عکاس و خبرنگار استان سیستان و بلوچستان
میرزا نیکمحمد اللهبخش، قدیمیترین عکاس و خبرنگار سیستان و بلوچستان بود که بسیاری از اولینها را در این استان به ثبترسانده است. زاهدان که خود شهری نوپاست بسیاری از سنگهای زیربناییاش را با فعالیتهای «نیکمحمد شهبخش» گذاشته زیرا او علاوه بر خبرنگاری و عکاسی عضو انجمن شهر زاهدان قدیم هم بوده است.
بیشتر عکسهای او حکم اسناد تاریخی را داشته است. او اولین فردی بود که هنر عکاسی را به استان آورد و اولین عکاسخانه را قبل از انقلاب در زاهدان راه اندازی کرد. با زاهدانی ها همراه باشید تا خاطرات شنیدنی او از زاهدان قدیم را مرور کنیم.
خاطرات میرزانیک محمد الله بخش از زاهدان قدیم و اولین عکاسی در زاهدان
برگرفته از خودنوشت نیک محمد اللهبخش به نام « بلوچی که از تهران آمد» و مصاحبههای کلثوم بزی با ایشان در سال ۱۳۸۹
در زاهدان قدیم یک بیمارستان به نام مرسلین مسیحی در محل فعلی آزمایشگاه رزمجو مقدموجودداشت، این بیمارستان متعلق به انگلیسیها و پزشکی به نام دکتر سیا تنها پزشک این بیمارستان بود هر بیماری که برای معالجه میرفت دکتر سیا دین مسیح را برایش تبلیغ میکرد.
فقر و گرسنگی هنوز در زاهدان بیداد مینمود. خط ارتباطی هندوستان از زاهدان بود و متفقین برای رساندن تجهیزات جنگی به مشهد و مرزهای شوروی از این راه که به وسیلهانگلیسیها ساخته شده بود عبور میکردند شرکت حمل و نقلی به نام (ukcc)مسئول حمل و نقل تجهیزات جنگی و نیروهای نظامی به مرزهای شوروی بود وقتی من ساکن زاهدان شدم متوجه شدم زاهدان ۱۱ سال پیش شهری شده به یادم آمد درآن زمان راه آهن یک خطش از خیابان آزادی تا دم دادگستری ختم میشد خط دیگرش در کوه تیراندازی آن زمان و عیدگاه فعلی اهل سنت زاهدان تمام میشد. آن زمان زاهدان کوچک دزداب نام داشت. از طرف شرق گودواره سیکها، شمال دادگستری فعلی، غرب پاساژ هامون فعلی و جنوب دفتر هواپیمایی فعلی بود.
عکس های قدیمی زاهدان در دهه ۴۰
تنها خیابان قابل رفت و آمد زاهدان قدیم خیابان شنریزی که بعدها نام آن به پهلوی و اکنون به (امام) خمینی تغییر نام یافته است. دو خیابان از طرف اداره بلدیه (شهرداری) تازه تاسیس شده بود، در این خیابانها تقریبا به فاصله ۲۰ متر چوبهایی نصب کرده بودند که بالای آن یک قرقره قرار داشت و طنابی بر سر آن بسته بودند سرشب که هوا تاریک میشد مامورین بلدیه چراغ مخصوص آویزان میکردند که شیشه و توری آن زیر چراغ قرار داشت و مخزن نفت بالا بود نخ را که به قرقره بسته شده بود سر چراغ توری بالا میکشیدند این چراغها حدودا تا ساعت ۱۱ الی ۳۰/۱۱ که نفت داشت روشن بود و سپس خاموش میشدند بدین ترتیب روشنایی شهر زاهدان ظاهرا تامین میشد.
به یادم آمد که آن زمان میگفتند زاهدان جزء استان هشتم کرمان است تازه فرمانداری آمده بود به نام تاج بخش که در همین شهرداری فعلی که چند اتاق گنبدی داشت ساکن بود هر شب جمعه گروه موزیکی از تیپ زاهدان که از ارتش نوین بهوسیله رضا شاه تشکیل شده بود برای سرگرمی مردم زاهدان به باغ ملی میآمدند با لباسهای بسیار زیبای ارتشی و موزیک میزدند من هم که پدرخواندهام هنوز ساکن زاهدان بود هر شب جمعه با بچههای دیگر به تماشا میآمدیم و بازم بیادم آمد که در آن وقت تنها چند اداره وجود داشت.
اداره امنیه، اداره شهربانی با پاسبانهایی که به آنها آژانس میگفتند و اداره راه و اداره فرهنگ و در زاهدان تنها یک مدرسه شش کلاسه بود به نام شاه.این مجموع ادارات شهر زاهدان در آن زمان بود و یک میدان بزرگ بود به نام میدان مالیه که مردم برای تهیه مایحتاج خود از قبیل گندم، جو حبوبات که بیشتر از زابل، بیرجند و بم به زاهدان میرسید به آن میدان میرفتند.
ضمنا هر کس از داخل بلوچستان چیزی برای فروش داشت از گندم، جو گرفته تا روغن و پشم و هیزم و ذغال، خرما و حصیر چه با شتر و چه با ماشین برای فروش به همین میدان وارد میشد. درست بهخاطر دارم که روغن، ۶کیلو،۲۰ تومان، ذغال،۶کیلو بین ۴ قران تا ۶ قران بود، در عوض سه نان تافتون، ۹شاهی که ۲۰ شاهی میشود ۱ قران، گندم یک من زابل یک تومان، حقوق یک امنیه چی ۷ تومان، و حقوق یک سروان ۴۵ تومان، خلاصه وضع حقوق بگیران بسیار خوب بود.
تنها بازار پرفروش آن زمان بازار سیکها بود که بیشتر اجناس را از هندوستان میآوردند و به قیمت بسیار کم در همین بازار میفروختند. از مشهد و بیرجند و کرمان و یزد مردم برای خرید اجناس خارجی از قبیل پارچه، ادویه، رنگهای مختلف به این بازار میآمدند که در نتیجه رونق بازار زاهدان از همه جای ایران بیشتر بود و اما بعد از ۱۱ سال که برگشتم وضع زاهدان چگونه بود؟
وضع میدان مالیه که در بچگی دیده بودم بسیار گسترش پیدا کرده بود. خیابان شنریزی که به نام پهلوی نامگذاری شده بود تا جای شرکت نفت فعلی امتداد پیدا کرده بود ولی هنوز ساختمان کاملی در حاشیه خیابان ساخته نشده بود خیابان امیرالمومنین تا اداره آمار و ثبت احوال، خیابان آزادی تا میدان آزادی و از طرف شمال تا مصلی قدس، خیابانهای دیگری مثل طالقانی، شریعتی و خیام تا فلکه خیام ساخته شده بود که هنوز نمیشد نام خیابان بر آنها گذاشت. نام دزداب به زاهدان تبدیل شده و از فرمانداری به فرمانداری کل ارتقا یافته بود، فرماندار کل در زمان ورود من به زاهدان امیر اسدا… علم بود.
ادارات دیگری از قبیل آموزش و پرورش، دارایی، کشاورزی، بهداری تاسیس شده بود کارخانه برق به وسیله رزاقزاده نصب شده بود و خیابانهای اطراف آن را که پهلوی و آزادی و امیرالمومنین و سعدی بود سیمکشی کرده بودند و تعدادی تیر برق که بر سر هر کدام لامپی بود احداث شده بود ولی چون ترانسفورماتور هنوز اختراع نشده بود. آخرین تیر چراغ روشنائیش از یک شمع کمی بیشتر بود و همچنین چند گاراژ که بیشتر ماشینهای باری از مشهد و کرمان بار میآوردند یا از اینجا بار میبردند و مسافرین آن زمان بیشتر روی بار سوار میشدند با اینکه اتوبوس هم درست شده بود، ولی هنوز به زاهدان اتوبوسی نمیآمد من پس از یک هفته معطلی در مشهد با اتوبوسی که سه روز تا زاهدان در راه بود آمدم.
چون آب لوله کشی وجود نداشت در تمام منازل چاه آب بود، کمترین عمق چاهها ۴ متر و عمیقترینش ۱۵ متر بود. بیش از چند نانوایی در زاهدان وجود نداشت. هفتهای یک روز ترن باری از هندوستان از طریق میرجاوه به زاهدان میآمد ضمن حملونقل مسافر اجناس زیادی مثل شکر، گور، پارچه و ادویه به زاهدان میآمد و از اینجا بادام، کشمش و زیره صادر میشد.
حدود یک سال از آمدن من به زاهدان گذشته بود و چون تنها بلوچ سواددار بودم اگر مردم با ادارات معدود آن زمان مثل ثبت احوال و ثبت اسناد (که تازه تاسیس شده بود)، فرمانداری کل و شهرداری کاری داشتند برایشان نامه مینوشتم و بدون کوچکترین چشم داشت مادی به پیگیری کارهای مردم میپرداختم و در زاهدان کوچک آن زمان خیلی زود مشهور شدم به میرزا نیک محمد.
با اینکه در همان میدان مالیه مغازهخوار و بارفروشی باز کرده بودم ولی هرگز به کار خودم نمیرسیدم.
پس از مدتی با تهیه ۵۰۰۰۰ ريال به تهران رفتم یک دوربین عکاسی فانوسی برای تهیه عکسهای پرتره، چهار پروژکتور، یک اگراندیسمان و تعدادی تشتک داروهای ظهور و ثبوت و سایر لوازم عکاسی را خریداری و در چهارراه «چه کنم» آتلیه عکاسی به نام عکاسی الکتریکی زیبا، که بعدها به افشین تغییر نام پیدا کرد دایر نمودم.
در این تاریخ اداره ثبت احوال بخشنامه صادر کرد که شناسنامه بدون عکس صادر نشود در نتیجه کار من فوق العاده رونق پیدا کرد به طوری که با داشتن چند تا شاگرد شبها تا دیر وقت کار میکردم زیرا غیر از این عکاسی در زاهدان عکاسی دیگری نبود.
میرزا نیک محمد شه بخش در سال ۱۳۰۴ در آغاز دوران شکل گیری ایران نوین به دنیا آمد و پس از ۸۶ سال زندگی دارفانی را وداع گفت .
منبع: مجله کاو / مجله معمار
ممنون از شما که مارو با پیشینه شهر آشنا میکنین،مطالب مفید و سودمنداست
من اصالتا بیرجندی ام و حدود ۱۰ سال در زاهدان زندگی کرده ام کل خاطرات من از اقامت در زاهدان خوشی است
مردمانی دوست داشتنی
بلوچهای مهربان
سیستانیهای جوانمرد
و،،،،
اگر امکان داره شماره همراه خانم بزی رو برام ایمیل کنین
جالب بود تاریخچه ای بسیار مفید از دزداب قدیم یا همان زاهدان خودمون دادین
ماقبل ازانفلاب چندسالی رادرزابل زندگی میکردیم چون مرحوم پدرم معلم بودوتازه استخدام شده بود ۵سال اول تعهدخدمتش درمناطق محروم بودومادرمحله ای بنام کوی فرهنگیان زندگی میکردیم هنوزعکسهای اون زمان روداریم پشت عکسهای قدیمی مهریک عکاسی بنام حاج سلوکی بودخیلی دثست دارم الان بدونم همسایه های قدیمی ماالان کجاهستن وچیکارمیکنن…. نخواسته، خیاط باشی…
اگه کسی اطلاعاتی ازاون زمان ومکان داره لطفا اطلاع بده خوشحال میشم. ماتاسال ۵۹ زابل بودیم بعدآمدیم مسجدسلیمان. مرحوم پدرم عبدالامیرعبداللهی دبیرزبان وادبیات عرب والهیات بود. سال۷٠درشهرحلب سوریه برحمت ایزدی پیوست