تاریخچه شهر زاهدان

مرور خاطرات زاهدان قدیم با نوه محمد شفیع ملک

مصاحبه مجله کاو با نوه محمد شفیع ملک:

همانطور که می دانید محمد شفیع ملک یکی از تجاری بود که نقش بسیار مهمی در شکل گیری و ساخت شهر زاهدان داشت. اگر می خواهید درباره محمد شفیع ملک بیشتر بدانید این پست را مشاهده کنید. (محمد شفیع ملک و پیدایی شهر زاهدان) در این پست زاهدانی ها مصاحبه جالب مجله کاو را با نوه ملک می خوانیم.

محمد شفیع ملک که بـود، از کجا آمده بود؟ تفکرش، شغلش و تجارتـش و چه بود؟

محمد شفیع ملک پدربزرگ من بودند. من علیرضا ملک هستم نوه ی آقای محمد شفیع ملک که مدنظر شماست، عموی پدرم هم زاهدان تشریف آوردند اما کسی که اینجا کارکرد و نقشی در آبادانی زاهدان داشت پدربزرگم محمد شفیع ملک بود.

نقش ملک در شکل گیری شهر زاهدان

وقتی خط آهن می کشیدند پدربزرگم به عنوان پیمانکار خط آهن از هندوستان به ایران آمد آن موقع پاکستان هنوز تشکیل نشده و ایران با هند هم مرز بود. موقع جنگ جهانی اول انگلیسی ها میخواستند خط آهن را از هند و از طریق ایران و سرخس در خراسان به روسیه بکشند. اما وقتی ریل به اینجا رسید جنگ جهانی اول تمام شد و این کار دیگر توجیهی نداشت و دستور توقف آن صادر شد. در واقع خط آهن تا قبل از جنگ جهانی اول فعال بود.

در آن زمان هندوستان هنوز بخشی از خاک بریتانیا محسوب میشد. اما چون در ایران آن موقع ریلی وجود نداشت این ریل برای مقامات آن زمان مهم بود و رضاخان ضمن اینکه برای سرکوبی در بلوچستان به این منطقه آمده بود یکی از کارهای مهم دیگرش بازدید از این ریل بود. پدربزرگ در آن زمان این ملکی را که الان در آن هستیم به عنوان تجارتخانه ساخته بود. واردکننده اتومبیل بود و لاستیک ماشین و… را به کرمان و مشهد می فرستادند.

محمد شفیع ملک در هندوستان مالک بود وقتی بیست ساله بود با برادرش ملک نور احمد وارد ایران شد. در هندوستان مشاغل دیگری هم داشتند فروشگاه لوستر داشتند. در آن زمان زاهدان مطرح نبود چون موجودیتی نداشت به آن شکل و مسئله فقط لجستیک کار راه آهن بود. رضاخان وقتی آمد دید پدربزرگ چند ژنراتور برق دارد و توانسته بود یکی دو لامپ را در یکی دو چهارراه شهر در محدوده تقاطع خیابان امام خمینی و خیابان کامبوزیا روشن کند.

این روشنایی همیشگی نبود و گاهی و در مناسبتی خاص مثلا به مدت یک ساعت روشن می شد. این موضوع برای مردم آن زمان خیلی جالب بود و برای رضاخان هم همینطور. ساختمان دادگستری هم اول تجارتخانه پدربزرگ بود و ایشان این ساختمان را ساخته بود.

ساختمان دادگستری زاهدان

چـه شـد کـه تجارتخانـه تبدیـل بـه دادگسـتری شـد؟

سـاختمان در ابتـدا ایـن فرمـی نبـود. این تجارتخانـه در ابتدا در یک طبقه سـاخته شـد. امـا بعد یک تاجـر یزدی ایـن تجارتخانه را از پدربـزرگ خریـد و یـک طبقـه بـه آن اضافـه کـرد. نمیدانـم چـه اتفاقـی افتـاد کـه تبدیـل بـه دادگسـتری شـد. در آن زمـان در زاهـدان گروه هـای مختلفی از اقوام زندگـی می کردند.

مثلا هتـل کالافادیس (هتـل گیلان فعلـی) مربوط به آقای یونانی بود زن و شـوهر یونانی بـا دخترشـان زندگـی می کردند. یک پزشـک مسـیحی که از هندوسـتان آمده بود و کلیسای کوچکـی بـرای خـودش سـاخته بود. بـه دکتر سـیاه معـروف بـود از جنوب هندوسـتان آمده بـود و بـه خاطـر پوسـت تیـره اش به ایـن نام معـروف شـد.

نگـرش سـاخت زاهـدان بـر ایـن اسـاس بـود کـه مقامـات فکـر میکردند چـون ریـل بـه زاهدان رسـیده بـود و تجارت بـا هندوسـتان اهمیـت زیـادی داشـت. چراکه کالا از هندوسـتان و بندر کراچی وارد می شـد ایـن منطقـه اهمیـت پیـدا کـرد. ایـن شـهر بر اسـاس یک شـهر تجاری شـکل گرفت و بعد فراخـوان زدنـد از هرکجـای ایران کسـانی که علاقه منـد هسـتند بـه شـهر بیاینـد. زمیـن زیـادی در اختیارشـان بوده و افـراد مختلـف امـکان کار در ایـن منطقـه را داشـتند.

بـه همین دلیل اسـت کـه در زاهـدان از همـه اقوام سـیک و هنـدو و یـزدی، کرمانی، ارمنی) آقـای مهنـدس هرانـد که مـن خیلی خوب ایشـان را بـه خاطر دارم و خیـل پیـر بودنـد( بیرجنـدی و یونانـی و انگلیسـی و بلـوچ و سیسـتانی حضورداشـته اند. خیابـان اصلـی زاهـدان بـه همیـن دلیل خیابـان تجارتخانه هاسـت.

برگردیم به آقای ملک و سفر رضاخان به زاهدان و نامگذاری شهر به این نام، آیا درست است که رضاخان یک شب را در خانه ملک گذرانده؟

دراین باره چیزی نمیدانم، اتفاق خیلی قدیمی است اما ازآنجایی که رضاخان و همراهانشان با کامیون نظامی از تهران به زاهدان آمده بودند و آن موقع در زاهدان ماشین نبود پدربزرگم ماشین خوبی داشت گفته شد ماشین در اختیار ایشان قرار بگیرد. محل اسکان رضاخان پادگان ارتش(لشکر) بوده و درباره اینکه در خانه پدربزرگ حضورداشته یا نه چیزی نشنیده ام. میدانم از پدربزرگم وسایل گرفته بودند.

درباره پدربزرگتان فرآیند شکل گیری باغ، تجارتخانه، کاروانسرا، سینما و…به چه شکل بود و چه شد که پدربزرگتان به فکر ساخت این مجموعه افتادند.؟

(دوست دارم با پدرتان صحبت کنم اما دوست دارم آنچه شما به خاطر دارید را بگویید.)

موقعیت اصلی سینما کجا بود و چه شد که به فکر پدربزرگتان رسید که در اینجا سینما تأسیس کنند؟ یا کاروانسرا و…حالا تجارتخانه که شغلشان بوده..؟

درباره کاروانسرا اول به شما توضیح بدهم که این ساختمان اصلا کاروانسرا نبوده درواقع گاراژ و محل انبار کردن اجناس بوده … البته خانه ی کوچکی در گاراژ وجود داشت و شاید برخی خارجی ها در این گاراژ برای مدتی می ماندند اما اصلا با توجه به اینکه زاهدان محل عبور کاروان نبوده اصلا با تعریفی که ما در ایران از کاروانسرا داریم این ساختمان نمی توانسته کاروانسرا باشد. شاید فرم دور اینجا باعث شده فکر کنند اینجا کاروانسرا بوده …

درباره سینما … آوردن فیلم باوجود خط آهن و همسایگی هند اصلا کار سختی نبوده بخصوص که ممیزی آن دوره نبوده و در هندوستان نیز به واسطه تماس با بریتانیا فیلم به وفور در دسترس بوده است.

در خیابان آزادی نبش کوچه مسجد عزیزیه محلی بود که ساختمان سینما در آنجا وجود داشت. ملک سینما را اوایل انقلاب، به عمویم فروخت اما سینما سال ها قبل انقلاب تعطیل شده بود.

درباره افت زاهدان پدرم اعتقاد داشت که با تمام شدن جنگ، ریل ها دیگر موردنیاز نبوده و تا خاک هندوستان ریل ها جمع می شود. بعدازآن جدا شدن پاکستان از هند باعث شد ضربه زیادی به بدنه ی اقتصاد شهر زاهدان بخورد. بعد از جنگ جهانی دوم هم کالای آمریکایی وارد شهر می شد و پاکستان هم کشور قدرتمندی نبود که بتواند تجارت خاصی با زاهدان داشته باشد. زاهدان شهر چندملیتی چند قومیتی بود . شهر زاهدان ریشه مدرن داشته چیز قدیمی نداشته برخلاف شهرهای دیگر استان و این اقتصاد و تجارت بود که به این شهر تازه و مدرن موجودیت می داد.

سینماهای فروردین، مهربان و ملک هر سه همزمان باهم کار میکردند. سینما ملک بیشتر فیلم های غربی مثل بربادرفته و… می آورد و بعدها شاید فیلم های فارسی هم می آمد. ویژگی سینما ملک این بود که سالن تابستانی و روباز داشت یک حالت حیاط مانند که با هوای گرم زاهدان سازگار بوده در غروبها. در سالهای ۶۲-۶۱ بود که سینما تغییراتی کرد اسکلت نیمه کاره ای داشت اوایل و اخیراً آخرین دیوارهای سینما هم برداشته شد و من خودم هیچوقت سینما را ندیده بودم.

شنیده ام انباری در باغ بود که وسایل سینما در آن نگهداری می شد؟

نه پراکنده بود نگهداری از وسایل. صندلی ها یک جا بود، آپارات همینً جا در تجارتخانه بود و تقریبا هر چیزی یک جایی بود و تصمیم خاصی برای این وسایل نبود تا نوبت به من رسید که بخواهم از این وسایل استفاده کنم و مثلا این صندلی های سینما و…را در کافه استفاده کنم. صندلی ها را رنگ زدیم و تشک هایشان که خشکشده بود را با بالش های تازه عوض کردیم.

صندلی سینما ملک زاهدان

هیچ اتفاق مهمی از سینما و انبار شنیدید؟ آدم مهمی که با سینما در ارتباط باشد؟

 من چیزی نشنیدم. این سؤلات را بهتر بود از پدربزرگم و عمویم می پرسیدید. عمویم در سال های ۷۸ یا ۷۹ شمسی فوت شدند. عمو و پدربزرگم بیشتر از باقی خانواده در ایران زندگی کردند. پدربزرگم هم در سن ۹۸ سالگی یا ۹۹ سالگی در سال ۱۹۹۸ یک سال بعد از عمویم فوت کرد. چند سالی قبل از فوتشان از لاهور به زاهدان آمدند. به علت کهولت سن خیلی به سفر نمی رفتند. کمی آلزایمر داشتند. ملک و کارخانه لوسترسازی در لاهور داشتند و مشغول آن بودند. بیشتر خانواده و عموهایم در لاهور بودند. ایشان هم به لاهور برگشتند. تا مدت ها هم برنگشتند ایران تا همان اواخر عمرشان.

خانواده پدربزرگ و عموها و …همه تحت تأثیر پدربزرگ بودند و کار تجارت انجام می دادند. فقط پدرم در ابتدا وارد تجارت نشد ایشان در ابتدا معماری خواند و بعدازآن چون در پاکستان بیشتر از فوق دیپلم معماری نداشت آمدند ایران و خلبان شدند تا سال ۶۱-۶۰ خلبان بودند. اما درنهایت به پاکستان رفتند و مشغول تجارت شدند. نام پدرم محمد سمیع ملک است ایشان کوچکترین پسر پدربزرگ هستند .

وقتی پدربزرگتان فوت شدند شما چند ساله بودید آیا خاطراتی از ایشان دارید؟

 فکر میکنم ۱۷ ساله بودم. پدربزرگم خیلی باجذبه و حتی می شود گفت بداخلاق بودند. اما با دوستان و وقتی که سر ذوق بودند با اعضای خانواده رفتار سرخوشانه ای داشتند. خیلی اهل ساختن بودند. به نظر من خیلی ذوق میخواسته که در شهری که هیچی نبوده آمدند این باغ و خانه را به این فرم ساخته اند. همین باغ و تجارتخانه و دیگر چیزها، خیلی علاقه مند به گلکاری و رسیدگی به باغ بودند. از چوب واگن ها که خیلی محکم بود برای سقف ها استفاده کردند. پدربزرگم مهندس مکانیک بود. ژنراتوری که برای جوشکاری ریل بود را برای تولید برق در شهر استفاده کردند. خانواده پدری من به صورت منقطع در ایران زندگی کردند و حتی بچه ها فارسی را بلد بودند صحبت کنند.

چقدر خودشان را در زاهدان مهاجر می دانستند؟

نمیدانم. در عکسها دیده ام که با خیلی از رجال این شهر دوست بود و نمیدانم که چقدر خودش را اینجا مهاجر می دانست. خیلی به این شهر علاقه داشتند و در ساخت آن کمک کردند. پدربزرگم عاشق ایران بود.

درباره دلایل از رونق افتادن و تخریب سینما چیزی به خاطر دارید؟

دقیق نمیدانم اما فکر میکنم هم اینکه ممیزی فیلم پیش آمد و دیگر اینکه لجستیک آن هم دچار مشکل شد. پاکستان این وسط به وجود آمده بود و امکان آوردن فیلم از هندوستان تقریبا وجود نداشت. جلوی واردات ماشین به زاهدان گرفته شد. تا زمان جنگ جهانی دوم ریلها کاملا برچیده شد. شورلت و موریس وارد می شد و جلو ورود این ماشین ها گرفته شد. پدرم تعریف می کند اولین بار که یک فیلم وسترن بزن بزن گذاشتند در سینما در انتهای فیلم مردم باهم به زدوخورد پرداختند و این جالب بود.

چیزی درباره آپارات چی سینما ملک شنیده اید؟

دقیقا نه، اما اسم شخصی به نام امتیاز را شنیده ام. فردی به اسم آقای اتحادی هم در تجارتخانه کار می کردند که پدرم می گفت ایشان هم قبلا در سینما شاغل بوده.

چه شد که به فکر راه اندازی کافه راینو در محل تجارتخانه افتادید؟

دو سال پیش برای انجام کارهای ثبتی خانه ملک آمدم زاهدان. با دوستم که همفکرم بود صحبت کردیم و فکر ایجاد همچنین کافه ای به نظرمان رسید. از قوطی فیلم، میز آپارات، وسایل ماشین مثل سر پیستون ها و پوسترهای تبلیغ ماشین های موریس و…صندلی سینما و فرمان ماشین استفاده کردیم برای تزیین اینجا.

کافه راینو زاهدان در محل تجارتخانه ملک

چقدر تفکر احیایی پشت ایجاد همچنین کافه ای بود؟

حتما تفکر احیایی وجود داشته، خواستیم با امکانات موجود و مشخصاتی که مدنظرمان بود کافه ای طراحی کنیم که گذشته و حس و حال قدیم زاهدان را داشته باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا